یک سال است “بابا” صدایم نکرده ای
7 آبان 1400
ارسال شده توسط علیرضا قندچی
521 بازدید
یک سال است “بابا” صدایم نکرده ای.. صدایت نکرده ام..یک سال است هیچ کنسرتی نرفته ایم، توی هیچ سالن سینمایی دوش به دوش هم فیلمی تماشا نکرده ایم.
یک سال است بابا جان، یک سال است که تمام نشانه های زندگی ام را با خودتان برده اید، سهم من از وقت گذراندن های همیشگی مان مرور عکس ها و حرف زدن با قاب عکست شده..
دلم برای قربان صدقه و نوازش کردنت تنگ شده،دلتنگی کشنده ای که آخر کارم را، کارمان را تمام میکند..
برای تو که توی این عکس با چشمان بسته ات هم دلبری میکنی..
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
درسای قصه، دخترک زیبای هنرمندم
درسای قصه، دخترک زیبای هنرمندم..میگویند زمستان رو به آخر است و بهار در پیش است،...
حالا شما یکی از قشنگ ترین مادر و دختر های بهشت هستین
درسا، رفیق بابابه گل سر زردی که کنار گوشت زدی نگاه میکنم، به گوشواره زیبایت...
فائزه ی مهربان
فائزه ی مهربان..روز مادر از مادرانگی ات برای فرزندانمان گفتم و حالا روز زن است...
معصومیت ها و قلب های پاک عزیزانم مهمان خاک شدند
هنوز ناباورانه به تصاویرآنچه درسال پیش این روز رقم خوردمی نگرم.پس از سپری کردن بیش...
درسای بابا امسال اگر بودی تو پشت رل مینشستی
درسای باباامسال اگر بودی تو پشت رل مینشستی و من کنارت،میخواستم ببینم دست فرمانت چطور...
پارسا جانم،هرگز نوجوانی ات را نخواهم دید
پارسا جانم، در باور من نمیگنجد که چراغ خنده هایت یک سال است خاموش است،...
دیدگاهتان را بنویسید