پدر درسا قندچی
28 مهر 1400
ارسال شده توسط علیرضا قندچی
103 بازدید
گمان می کردم روزی من را با نام «پدر درسا قندچی» خواهند شناخت و من از غرور به خود خواهم بالید..چه خیال های،چه رویاهایی.. این اتفاق در نهایت رخ داد اما افسوس و صد افسوس که مرا می شناسند به خاطر نبوغ درسا نه، بلکه بخاطر پرواز غریبانهاش ومظلومیتش.
اما خدای بزرگ..قرار بود با جست و جوی هشتگ درسا قندچی به انیمیشن ها و نقاشی هایش برسند،قرار بود اجرای رسیتال پیانوی او در سالنی باشکوه در شبکه های اجتماعی وایرال شود..
قرار نبود به لاشه ی آهن پاره ای در شاهد شهر و رد خون بر آن بیابان برسند..
نازنین درسا
سوختن قصه ی تلخ ماست،ما همگی تشنه ایم،تشنه ی عدالت.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
درسای قصه، دخترک زیبای هنرمندم
درسای قصه، دخترک زیبای هنرمندم..میگویند زمستان رو به آخر است و بهار در پیش است،...
حالا شما یکی از قشنگ ترین مادر و دختر های بهشت هستین
درسا، رفیق بابابه گل سر زردی که کنار گوشت زدی نگاه میکنم، به گوشواره زیبایت...
فائزه ی مهربان
فائزه ی مهربان..روز مادر از مادرانگی ات برای فرزندانمان گفتم و حالا روز زن است...
معصومیت ها و قلب های پاک عزیزانم مهمان خاک شدند
هنوز ناباورانه به تصاویرآنچه درسال پیش این روز رقم خوردمی نگرم.پس از سپری کردن بیش...
یک سال است “بابا” صدایم نکرده ای
یک سال است "بابا" صدایم نکرده ای.. صدایت نکرده ام..یک سال است هیچ کنسرتی نرفته...
درسای بابا امسال اگر بودی تو پشت رل مینشستی
درسای باباامسال اگر بودی تو پشت رل مینشستی و من کنارت،میخواستم ببینم دست فرمانت چطور...
دیدگاهتان را بنویسید