پارسا جانم،هرگز نوجوانی ات را نخواهم دید
1 آبان 1400
ارسال شده توسط علیرضا قندچی
582 بازدید
پارسا جانم، در باور من نمیگنجد که چراغ خنده هایت یک سال است خاموش است، نمیدانم چطور به ذهن خسته ام حالی کنم که آن پسرک شوخ طبع پر جنب و جوش دیگر توی آغوش من از خواب بیدار نمیشود.
نمیتوانم به قلب رنجورم بگویم هرگز نوجوانی ات را نخواهم دید، قد کشیدنت را..قرار بود با هم حرف های مردانه بزنیم و همراز هم باشیم..قرار بود رفیق روزهای سخت پدر باشی، من روی رفاقت تو و درسا حساب کرده بودم پسر.. افسوس که چه ناجوانمردانه این حجم از تنهایی و دوری را نصیب قلب خسته ام کردند.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
درسای قصه، دخترک زیبای هنرمندم
درسای قصه، دخترک زیبای هنرمندم..میگویند زمستان رو به آخر است و بهار در پیش است،...
حالا شما یکی از قشنگ ترین مادر و دختر های بهشت هستین
درسا، رفیق بابابه گل سر زردی که کنار گوشت زدی نگاه میکنم، به گوشواره زیبایت...
فائزه ی مهربان
فائزه ی مهربان..روز مادر از مادرانگی ات برای فرزندانمان گفتم و حالا روز زن است...
معصومیت ها و قلب های پاک عزیزانم مهمان خاک شدند
هنوز ناباورانه به تصاویرآنچه درسال پیش این روز رقم خوردمی نگرم.پس از سپری کردن بیش...
یک سال است “بابا” صدایم نکرده ای
یک سال است "بابا" صدایم نکرده ای.. صدایت نکرده ام..یک سال است هیچ کنسرتی نرفته...
درسای بابا امسال اگر بودی تو پشت رل مینشستی
درسای باباامسال اگر بودی تو پشت رل مینشستی و من کنارت،میخواستم ببینم دست فرمانت چطور...
دیدگاهتان را بنویسید