درسای قصه، دخترک زیبای هنرمندم
29 آذر 1400
ارسال شده توسط علیرضا قندچی
799 بازدید
درسای قصه، دخترک زیبای هنرمندم..
میگویند زمستان رو به آخر است و بهار در پیش است، اما اینجا بدون تو جهان خزان سختی ست که تمام نمی شود..یادت می آید درسایم؟ هر کاری را که به پدر می سپردی و برایت انجام میدادم درست مثل همین عکس انگشتت را به نشانه ی لایک مقابلم میگرفتی.. حالا هم بی قرار دیدنت در خواب هستم هم میترسم از دیدنت در خواب.. میترسم این دادخواهی که به درازا افتاده غمگینت کرده باشد و شرم دارم از نگاه کردن به چشمانت،اما ایمان دارم که میدانی پدرت تمام تلاشش را برای روز دادخواهی به کار گرفته..که دیدن صبح دادخواهی کمترین حق ماست.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
حالا شما یکی از قشنگ ترین مادر و دختر های بهشت هستین
درسا، رفیق بابابه گل سر زردی که کنار گوشت زدی نگاه میکنم، به گوشواره زیبایت...
فائزه ی مهربان
فائزه ی مهربان..روز مادر از مادرانگی ات برای فرزندانمان گفتم و حالا روز زن است...
معصومیت ها و قلب های پاک عزیزانم مهمان خاک شدند
هنوز ناباورانه به تصاویرآنچه درسال پیش این روز رقم خوردمی نگرم.پس از سپری کردن بیش...
یک سال است “بابا” صدایم نکرده ای
یک سال است "بابا" صدایم نکرده ای.. صدایت نکرده ام..یک سال است هیچ کنسرتی نرفته...
درسای بابا امسال اگر بودی تو پشت رل مینشستی
درسای باباامسال اگر بودی تو پشت رل مینشستی و من کنارت،میخواستم ببینم دست فرمانت چطور...
پارسا جانم،هرگز نوجوانی ات را نخواهم دید
پارسا جانم، در باور من نمیگنجد که چراغ خنده هایت یک سال است خاموش است،...
دیدگاهتان را بنویسید