روزهای شادی که خوشبخت ترین پدر روی زمین بودم
28 مهر 1400
ارسال شده توسط علیرضا قندچی
1.8k بازدید
دلتنگ روزگاری هستم که عیش کوچک سه نفره مان را توی عکس ها ثبت میکردیم، روزهای شادی که خوشبخت ترین پدر روی زمین بودم. عشق میانمان حائل بود و صدای خنده هایتان گوش نواز ترین موسیقی جهان بود.
حالا اما نیستید که با ذوق نگاهتان کنم، نیستید تا با شوق پدرانه ام تمام زندگی ام را به پایتان بریزم..حالا توی کافه ها، رستوران ها دیدن جای خالی تان پدر را در اندوهی تلخ فرو میبرد،چرا از آن همه شادمانی،آه و حسرت مانده؟ چرا در پس آن صداهای سرشار از زندگی این سکوت سهمگین برایم مانده؟ و چرا این تلخی بی انتها را با آمدن به خواب پدر، لحظه ای شیرین
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
درسای قصه، دخترک زیبای هنرمندم
درسای قصه، دخترک زیبای هنرمندم..میگویند زمستان رو به آخر است و بهار در پیش است،...
حالا شما یکی از قشنگ ترین مادر و دختر های بهشت هستین
درسا، رفیق بابابه گل سر زردی که کنار گوشت زدی نگاه میکنم، به گوشواره زیبایت...
فائزه ی مهربان
فائزه ی مهربان..روز مادر از مادرانگی ات برای فرزندانمان گفتم و حالا روز زن است...
معصومیت ها و قلب های پاک عزیزانم مهمان خاک شدند
هنوز ناباورانه به تصاویرآنچه درسال پیش این روز رقم خوردمی نگرم.پس از سپری کردن بیش...
یک سال است “بابا” صدایم نکرده ای
یک سال است "بابا" صدایم نکرده ای.. صدایت نکرده ام..یک سال است هیچ کنسرتی نرفته...
درسای بابا امسال اگر بودی تو پشت رل مینشستی
درسای باباامسال اگر بودی تو پشت رل مینشستی و من کنارت،میخواستم ببینم دست فرمانت چطور...
دیدگاهتان را بنویسید